برادر زینب(س)
گل صد برگ زیر خاک ببین
خواهرت از سفر رسیده حسین
آمدم ای غریب مادر من
با قد و قامتی خمیده حسین
بعد یک انقلاب طوفانی
آمدم دل شکسته و زخمی
فاتح شام و کوفه آمده ام
با اسیران خسته و زخمی
می شناسی مرا؟گمان نکنم
داغ تو پیر کرده خواهر را
سایه ای مانده از تنم باقی
شدم ایینه,روی مادر را
دست پر از اسارت امده ام
می رسانم سر تو را به تنت
پس گرفتم ز دست های پلید
همه پاره پاره پیرهنت
کشته من را دوباره دیدن این
نیزه های شکسته گودال
وای یادم نمیرود وقتی
می شدی زیر نیزه ها پامال
همه نیزه های وحشی دشت
در هوای سرت رقیب شدند
پیرمردان کوفه هم حتی
توی گودال نانجیب شدند
لشکر زخم خورده برگشتند
هرچه روباه,شیر می گردید
دسته دسته که امدند انگاه
نیزه ها در تن تو می پیچید
راحت و در کمال خون سردی
پیکرت را هجا هجا کردند
وقت ذبح تو گوش ها کر شد
بسکه رقص و سر و صدا کردند
اثر دست های نامحرم
گوش هایم هنوز سنگینند
دختران تو خوب می دانند
چشم هایم چه تار می بینند
جان طفلان بی گناهت را
از هیاهوی شام در بردم
تا گزندی به رویشان نرسد
چقدر تازیانه می خوردم
زینب و چشم های نامحرم
باورت میشود برادر من
استین های پاره پاره شدند
بین بازار شام معجر من
تا همیشه نمیرود از یاد
خنده های یزید و بزم شراب
در کنار سرت به طشت طلا
خوب خوابیده بود طفل رباب
حسن کردی