شعر مناجات با خدا

بنده

وقتی از یار جدائیم بلا می آید

مرگ فوراً به سراغ دل ما می آید

نیمه شب حال دلم، حال خوشی بود که نیست

تا گناه است مگر حال بکا می آید؟

من همانم که بدی کرده به صاحبخانه

ولی از عجز به دنبال عطا می آید

وای اگر در بزنم در نگشایند به من

وای اگر باز بگویند کجا می آید!

منِ سرخورده زدم سر به همه الاّ او

او کریم است و به دنبال گدا می آید

بنده نفس شدن باز چه مغرورم کرد

فقط از دست من انگار جفا می آید

خلوتم غرق گناه است حیاکردم؟ نه

آه بر صورت عشاق حیا می آید

دست من را که گرفتند همانجا دیدم؛

باز هم بوی مزار شهدا می آید

می شود باز تمام گره های هرکس

که دم پنجره فولاد رضا می آید

هرشب جمعه حسین است مجیر دل ما

چون که مادر، حرم کرببلا می آید

مادری درد کمر داشت میان گودال

زینب از خیمه سراسیمه چرا می آید

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا