شعر شهادت حضرت زهرا (س)

به پشت در

شُور کردند که دهند تو را عذاب

اولی و دومی های خراب

مانده روی خاک آن ختم رسل

در سر خود آورند چندین سراب

دومی برحرف خود کرده عمل

هیزمی آورده چون پشت جمل

فاطمه آمد آن دم پشت در

آن که حُرمَش بوده واجب از ازل

***

کودکان هم شاهد این لحظه اند

بوتراب و کودکان در چاره اند

قصد او باشد جلوداری ز حق

دشمنان او علیها لعنه اند

***

فاطمه گفتا که ما را با تو چه

هیزم آوردی به پشت در که چه

فاطمه هستم بلی دخت نبی

پای بر حرفِ رسول خود نَه نِه

***

آتشی افکند بر جان حطب

این حَلُویِ آتش و نخل رطب

نار سوزانده تمام بطن در

میخ در نزدیک شد تا یک وجب

***

فاطمه سعی اش براین شدآن زمان

کودکش را حفظ نماید آن میان

جا گرفت بغض علی در قلب او

پای نحس خود به در زد آن چنان

***

با لگد آن لنگه ی در وا نمود

در توانش هر چه بود آن جا نمود

با غلاف خویش بر پهلو زد و

فاطمه فریاد یا بابا نمود

***

 علیرضا عنصری (شوریده)

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا