شعر شهادت حضرت معصومه (س)

بی بی جانم

ای که بالای سرت خورشید هشتم روشن است
از نگاه تو تنور نان گندم روشن است
شمع خاموش مدینه تا که در قم روشن است
بر زیارت گاه زهرا چشم مردم روشن است

قطره در دل وسعت گنجاندن دریا نداشت
قبر زهرا را خدا در قلب معصومه گذاشت

قطره عاشق شد برای دیدن دریا رسید
حضرت موسی به طور دختر موسی رسید
تا که دست از دامنت بر دامن زهرا رسید
دست این ابیات بر دامان اعطینا رسید

به خودت یا که به زهرا یا به زینب رفته ای؟
با کدامین چهره ات در محضر رب رفته ای؟

می توان با اشک ها جا داد دریا را به چشم
در حریم تو نشست و دید عقبی را به چشم
آنکه یا معصومه گفت و دید زهرا را به چشم
با زبان سوهان چشید و خورد خرما را به چشم

مطمئنم که علی قم را به زهرا داده است
چون به سوهان های شهرم طعم خرما داده است

کنج دنج صحن هایت چشم آهو را گرفت
پیش تو آهو خودش بر نای چاقو را گرفت
عطر یاس آمد به روضه جای شب بو را گرفت
در گریز روضه ی تو دست پهلو را گرفت

شکر حق از گریه هایت هیچ کس شاکی نشد
شکر حق سیلی نخوردی، چادرت خاکی نشد…

محمدرضا رضائی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا