شعر شهادت حضرت زهرا (س)

بی بی جانم

پس از تو اهل خانه چون پریشانی کیسوها
نمی‌آیند گرد هم مگر با گریه آهو ها

شبیه غنچه‌ها در خود پس از تو معتکف هستند
نمی‌آید دگر سرها برون از روی زانوها

خوشی‌ها پر درآوردند و از باغ دلم رفتند
حکایت می‌کند اشکم از این کوچ پرستوها

نه خورشیدی نه مهتابی نه اختر مانده بعد تو
که شد هفت آسمان من دگر خالی ز سوسوها

به چشمم خاطرات تو شباهنگام می‌ریزند
گریبان می‌کنم پاره از این فریاد شب بوها

دگر بی شمع این خانه پروانه نمی‌خواهد
تو در کنج لحد خاموش و ما در کنج پستوها

چنان از خون و خاکستر سرایم پر شده کان را
نه می‌شوید دریاها نه می‌روبند جاروها

فراموشم کجا گردد زنی بود و چهل نامرد
ندیدم هیچ مردی غیر تو بانوی بانوها

چه آمد بر سرت مادر که ارث خاندانت شد
که شد با سوختن در آل تو دیگر عجین خوها

موسی علیمرادی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا