ای کاش درد هجرت بر جان من بیفتد
شاید قبول لطفت ایمان من بیفتد
درمان اگر تو هستی ای کاش من بیفتم
درد است این که از پا درمان من بیفتد
پائین نشسته ای تا آخر تو را بفهمیم
سخت است کار تو بر تاوان من بیفتد
سلطان شود به عالم آن رعیتی که اینجاست
مهرش اگر به قلب سلطان من بیفتد
از خانه ی حقیرم نوری رود به معراج
نورت اگر به روی ایوان من بیفتد
من زاده ی اویسم درد فراق دیدم
سنگ غمت زدم تا دندان من بیفتد
سخت است بی تو بودن سخت است بی تو ماندن
کی عکس تو به قاب چشمان من بیفتد؟
من گریه میکنم تا آخر دلت بسوزد
تا راه تو به چشم گریان من بیفتد
فردا عزیز مصر است حتی اگر که امروز
یوسف درون چاه زندان من بیفتد
یعقوب های چشم مولا در انتظار است
تا راه یوسفش بر کنعان من بیفتد
میگفت: پای قنفذ بر باغ من قدم زد
تا آتشی به یاس گلدان بیفتد
گروه شعر هو الطرید