تولّای رضا(ع)
کاش ای سالک، مسیرِ حق روی
مَردِ رَه گَردی، اسیرِ حق شوی
سِرّ توحیدی، ولای مرتضاست
شَرطِ توحیدی، تولّای رضاست
هر دلی، کز راهِ مولا میرود
طورِ سینای رضا را میرود
هر کسی سلمانِ مولا میشود
با رضا، غرقِ تولّا میشود
گنبد و گلدستهی شاه نجف
میبرد دل را خراسان، صف به صف
از نجف تا مشهد ایوانِ علیست
از مدینه تا قم، اُستانِ علیست
هستیِ ما، مؤمنات و مؤمنین
دو علی، دو فاطمه، تا یومِ دین
شهرِ معصومه که خود بابُ الرضاست
پایتختِ عترتِ آل عباست
کوریِ چشمِ همه، عدوانِ ما
پایتختِ مهدی است ایرانِ ما
خاکِ ما، فتحُ الفُتوحِ مجتباست
فاتحِ ایران، شهیدِ کربلاست
چون حسن، دلهای ما را شاد کرد
پس رضا، ویرانه را آباد کرد
هر قدم برداشت، آنجا نور شد
از شلمچه تا به نیشابور شد
چند سالی پایتختش طوس ماند
لیک، ایران با رضا مَانوس ماند
این وطن، مُلکِ سریرِ ارتضاست
کشورِ سلطان علی موسی الرضاست
سلطنت از آنِ ایران است و بس
شاهِ ما شاه خراسان است و بس
چون قدم برداشت سوی خاک ما
دید در پایش قلوبِ پاک ما
هست خاکِ این وطن، جامِ جمَش
ریشهی حبُّ الوطن، در مقدمش
او چو آمد، پا در این خِطّه گذاشت
یادگارانی، به هر قطعه گذاشت
از عنایاتِ امیرالمؤمنین
کشورِ موسیَ بنِ جعفر را ببین
هر مَلَک، از طوس میگیرد سراغ
تا حریمِ تربتِ شاهِ چراغ
بانوی قم، دخترِ دلبندِ اوست
حضرتِ روحِ خدا فرزند اوست
خود رضا، بابای ایمانیِ ماست
هدیهاَش، یارِ خراسانیِ ماست
رعیتِ سلطان، مطیعِ رهبر است
سایهی سلطان، هَماره بر سر است
روز میلاد رضا، روز خداست
روز رئفت، روز احسان بر گداست
ما که جز خاکِ سَرایش نیستیم
دستبردار از ولایش نیستیم
سالروزِ اوست، اِنفاقی دگر
جشنِ ما تجدیدِ میثاقی دگر
ما بر این در، با تولّا آمدیم
در پِیِ تبریکِ زهرا آمدیم
وقتِ دقُ الباب، شد ذکرِ همه
حق مبارک، ای عزیز فاطمه
باز کن در، غرقِ میلادیم ما
طالبِ دیدارِ نوزادیم ما
بس بر این دیدار، لَه لَه میزنیم
بوسه بر قنداقِ آن شه میزنیم
گفت موسی با رضا، روحی فِداک
آمدی! ای زادهی اَصلابِ پاک
نجمه بانو! مقدمَش تبریک باد
مژده، ایامِ فرج نزدیک باد
نورِ چشمَت را کمی تربت بده
گوش، بر دورانی از غیبت بده
بعدِ چندین نسل، از این نورِ چشم
میشود مهدیِ او، مستورِ چشم
میرسد روزی که آید در حرم
میرسد، آن نورِ چشمانِ ترم
تکیه بر کعبه، زنَد بانکِ صَلا
این منم، پورِ شهیدِ کربلا
آنکه عطشان نحر شد، بینِ دو نهر
رَاسِ او گردانده میشد، شهر شهر
کوفه کم نگذاشت از آزارها
عترتش آواره در بازارها
وای، از ویرانه و بازارِ شام
حال، روزِ انتقام است انتقام
آمدم در زادگاهی محترم
تا بگیرم انتقامِ مادرم
محمود ژولیده