شعر وروديه محرم
توکلت علی الله
درمانده فرورفته به گل گم شده در راه
دنبال تو میگردم ، دنبال تو ای ماه
از هفتهی دلخون خودم خیر ندیدم
اما شب جمعهست توکلت علی الله
گفتم نفسی تازه کنم راه بیافتم
صدحیف نیامد نفسم با قدمم راه
دادهست دل پر هوسم کار به دستم
از دست دلم دست دلم دست دلم آه
دارم خبر از روز سیاهم که چه وضع است
با اینکه از اعمال خودم نیستم آگاه
در نامهی من آتش اگر هست تو ننویس
دلدادهی این خانه شقی نیست به والله
بار و بنه ام در سفرم ریخته اما
مهر علی و آل علی مانده به همراه
با گریه کن روضهی گودال رفیقم
باهر نفسم گفتم عدوٌ لمن عاداه
والله که کفار هم این رسم ندارند
در جنگ در آرند لباس از بدن شاه
کندند لباس از تن و کندند ز سر زلف
زلف پسر فاطمه خیلی شده کوتاه
هیهات که آتش زده بر خیمه و باید
بیرون بدوند اهل حرم از حرم الله
وحید عظیم پور