متفرقه

جنتشان

دل از هوا و هوس ها بریده اند اینان
شراب لم یزلی را چشیده اند اینان

تمام هستی شان را به کف گرفتند و
متاع جنتشان را خریده اند اینان

مدافعان حریم ولایت عشقند
حماسه های بزرگ ‌آفریده اند اینان

کبوترانه از این آشیانه ی خاکی
بدون وحشت وترسی پریده اند اینان

برایِ کشتنِ از خصم بی حیایِ زمان
به اوج قله ی ایمان رسیده اند اینان

توان و مردیشان بر سر زبان همه
در آسمان شجاعت پدیده اند اینان

تمامِ هیبتشان را دریده اند از هم
غرور و ظلمت شب را سپیده اند اینان

شبیه حلقه ی طوفانِ مهلکی از دور
به سمت ارتشِ دشمن وزیده اند اینان

نشانشان همه سربند زینب کبراست
خطوط قرمزشان را کشیده اند اینان

من الغریب به آنها رسیده نامه ی عشق
ندای عمه ی خود را شنیده اند اینان‌

شبیه غنچه ی زخمی به خاک و خون خفتند
شبیه قطره به دریا چکیده اند اینان

شهادت و لب خشک و عروجشان یعنی
به پای سر به حرم ها دویده اند اینان

اگر چه شد همه سرهایشان جدا لیکن
تنور و تشت طلا را ندیده اند اینان

علی علی بیگی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا