حال عُشاق
حال عُشاق اکثراً با گریه بهتر می شود
خوش به حال هرکسی که چشم او تر می شود
عمر من دارد به پایان میرسد اما خوشم
روزگارم با همین گریه به تو سر می شود
زنده باشیم و خدا روزی کند در روضه ها
گریه ی ما تا قیامت خرج معجر می شود
کاسه ای خالی به دستانم گرفتم در گذر
زینب کبری نگاهی گر کند زر می شود
کوه صبر است و خدا صبری به او داده مگو…
صبر او گر سر بیاید صبحِ محشر می شود
دختر شیر خدا هم می شود شیر خدا
کافی است اخمی کند صد فتح خیبر می شود
این دم آخر تداعی می شود گودال سرخ
زینب کبری که دارد بی برادر می شود
التماسش کردم و گفتم مرو ، گفتم بمان
هر قدم که میروی جانم ز تن در می شود
گفتم آن پیراهنت را در بیاور از تنت
گفتم آخر بر سر آن پیروهن شر می شود
می روم از حال و گودال تو را میبینم و
پیش چشمم زیر و رو تا اینکه پیکر می شود
آن تن عریان لگد مال همه لشکر شده
زیر سُمِ مرکبان افتاده پر پر می شود
پیکرش در ظل خورشید است و دارد می رود
خواهری راهی دیدار برادر می شود
رسول عسگری