ای قبلهیِ عوالمِ بالا حسین جان
ای شُعله شُعله آتشِ دلها حسین جان
حٰا سین و یا و نونِ خدا , یاحسین جان
ماییم و هر نفس نفسِ ما حسین جان
یک واژه است عزتِ دنیا حسین جان
هرچه به دل به سینه به سَر داشتی علیست
ذکری که در تمامِ سحر داشتی علیست
نامی که در گشودنِ در داشتی علیست
جانت علیست هرچه پسر داشتی علیست
ای سر به پات رفته به مولا حسین جان
چشمِ تو گَشت و از همه ما را خطاب کرد
لطفش بلند باد که کارِ ثَواب کرد
هرکس که بندگیِ تو را انتخاب کرد
او را نگاهِ مادرت عالیجنات کرد
گفتیم بعدِ حضرتِ زهرا حسین جان
آشفته زُلفم و تبِ طوفانم آرزوست
کنعانم آرزوست سُلیمانم آرزوست
یک بار از لبِ تو حسن جانم آرزوست
با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست
امشب بیا بزن رگِ ما را حسین جان
مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد
مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد
سر نیست آن سری که رویِ شانه ایستاد
در پایِ عشق جُز تو که مردانه ایستاد ؟
آن کیست غیرِ زینب کُبریٰ حسین جان
تو میرسی و با تو خبرها یکی یکی
لبخند میزنی به پسرها یکی یکی
اُفتادهاند پیشِ تو سرها یکی یکی
با ماه هاشمیت قمر ها یکی یکی
عباسَ نوکرم شبِ فردا حسین جان
شعرم رسیده است به اَبیاتِ آذری
هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری
زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری
زینب واری نَقَدَ اَبلفضلَ یاوری
نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان
ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو
شبهای جمعهایم پُر از بویِ سیبِ تو
امشب سلامِ ما به لبِ بی نصیبِ تو
ما را که کُشته است صدایِ غریبِ تو
جان خواستی به چشم بفرما حسین جان
حسن لطفی