دسته‌بندی نشده

حیدر امیرالمومنین (ع)

خون ابوتراب که بر صورتش چکید
فریاد جبرییل به گوش زمین رسید

گوشی‌نماند در همه‌ی‌شهر ؛ آن سحر
جُزاینکه‌صوت”قَدقُتِلَ‌المُرتَضی”شنید

وقتی پسر عموی عزیزش شهید شد
در آسمان رسول خُدا پیرهن درید

خون گریه‌کردچشم فلک در غم علی
ازآن به‌بعد بود فَلَق سُرخ شُد شَدید

درهای آسمان به روی او گُشوده بود
وقت‌طلوع‌ِفجر‌که‌مُرغ از قفس پرید!

افتاده بود در دل محراب غرق خون
از فرط درد پاشنه بر خاک می‌کشید

زهرا همین‌که دید چه کردند با علی
سیلی‌به‌روی‌خویش‌زد؛آه‌ازجگرکشید

زینب همین‌که دید چه کردند با پدر
پیش‌از رسیدن به‌خرابه قدش خمید

بعد از علی؛حسین پناه عقیله بود
تا ساعتی‌که شمر سر از پیکرش‌بُرید

حیدر برای فاطمه‌ و کوچه گریه کرد
چون دخترش‌به‌جانب گودال می‌دوید

محمد قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا