خانه ی توست دلم
مرگ یکبار نصیبم شود و آن یکبار
همه ام را تو بسوزان و به بادم بسپار
به امیدی که شوم تربت تو میمیرم
یا که کاشی بشوم در حرمت بر دیوار
خانه ی توست دلم خانه ی تو آباد است
عجبی نیست که بر دل ننشیند زنگار
من اگر از غم تو جان ندهم پس چه کنم
آن که قربانی تو نیست می آید به چکار؟
پیش تو آنچه مهم هست فقط نرم دلی ست
از غلامان خودت کی تو بپرسی ز تبار
روزی هر قدحی نیست شراب خم تو
هر چه نوشم نرود از سر من حال خمار
هیچ جا مثل تو ارباب ندیدیم حسین
کیست آنکس که کند از در این خانه فرار
گریه ام را تو درآور، تو ز من جان بستان
ورنه از من بکشد تلخی ایام دمار
مس آن دل که به دست تو طلا میگردد
تا خدایی خدا هست نیفتد ز عیار
نام تو تا به ابد از دل و جانم نرود
نام من را تو هم ای عشق به یادت بسپار
محرمی نیست که تا خیمه برد زینب را
خواهرت را تو ببین در وسط گرد و غبار
بهمن ترکمانی