شعر شهادت امام هادی (ع)

دار العزا

در غربت این شهر چون جانت فدا شد
شرمندگی از تو نصیــب سامرا شد

این خاک اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَایٰ بود
بعد از عـروجت تا ابد دار العزا شد

بودی علی سـوّم آل علی که
در حقّ تو مثل علی خیلی جفا شد

نفرین بی پایان بر آن رذلی که از بغض
راضی به قتل دوّمین ابن الرّضا شد

یک نیمه شب از خانه بیرونت کشیدند
طوری که ماه از شرم تو قدّش دوتا شد

پای برهنه پشت مرکب می دویدی
خار از ادب پیش قدمهای تو پا شد

بستند وقتی ریسمان را دور دستت
زهرا دوباره ناله اش واویلتا شد

شکر خدا ناموست آن شب در امان بود
با آن که با جور عدو از تو جدا شد

امّا مدینه داستان آنگونه شد که
شرمنده ی بانوی خانه مرتضی شد

روضه چرا از جای دیگر سر در آورد؟
با اینکه آتش از همان کوچه به پا شد

وقتی که دیدی داخل بزم شرابی
اشکت روان از غُصّه ی شام‌ بلا شد

در دست آن نامرد دیدی جام می را
تازه گریزِ روضه ات طشت طلا شد

یک جمله می گویم دگر طاقت ندارم
شاید کمی از حقّ این روضه ادا شد

آنجا که چوب خیزران با رفت و برگشت
دُرّ از دهان شاه ما انداخت در طشت

محمّد قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا