ای چهرهی منور تو رهنمای خلق
ای نوکری خانهی تو ادعای خلق
اصلاً شبیه نیست به ما آفرینشت
ای نور ذات اقدس تو ماورای خلق
یک در هزار علت خلق تو این بُوَد
روزی رسان رسانده تو را حق برای خلق
هنگام رفتنت به زمین دید آسمان
دارد قمر به روی زمین هم هوای خلق
از کعبه بیشتر سر کوی تو دیده شد
وقت مراجعه به خدا رد پای خلق
باب الجوائج همه حاجت گرفته ها
بازوی حیدری تو مشکل گشای خلق
دستی که شد دخیل تو خالی نمیشود
دست شماست پر شدن دستهای خلق
میزان قرب ما به خدا حد عشق توست
با حب تو محاسبه گردد بهای خلق
چشمت بهشت و اخم شما دوزخ من است
ای خاستگاه و مأمن خوف و رجای خلق
من هر چه خواستم به شما رو زدم فقط
هستم گدای تو که نباشم گدای خلق
زوار کربلا چقَدَر با تو راحتند
امن است در جوار حریم تو جای خلق
پیش فرات رفتن زوار دیدنی ست
وا میشود به روضهی خونبار پای خلق
آه ای فرات دست علمدار ما چه شد؟
با پیکری رشید چه کرده جفای خلق
چشمت زدند ، تیر به چشمان تو زدند
با تو چه کرد دست و دل بی حیای خلق
پاشو که چشم های عدو هرز میرود
بغضی شکست در نفس نینوای خلق
تا که علم ز دست تو افتاد بر زمین
از دیده ها چکیده شد اشک عزای خلق
هر مجلسی که خوانده شده روضهی عطش
مثل خودِ رباب گرفته صدای خلق
عماد بهرامی