شعر شهادت حضرت رقيه (س)

دروازه کوفه

زیبا هلال یک شبه,ای سایه سرم

بالا نشتهای مرا  می کنی  نگاه

عالم همه پناه به  نام  تو  میبرند

حالا ببین که خواهرتو گشته بی پناه

 تو قرص ماه  بودی وحالا شدی هلال

دیشب مگرچگونه شبت کرده ای سحر

روی تو سوخته  چونان  روی  مادرم

خاکستر است  لای  همه  گیسوان  سر

عمری سرم به سینه ات آرام می گرفت

حالا توروی  نیزه  و  من  بین  محملم

هربار نیزه دار , سرت چرخ  می دهد

با هر تکان نیزه  تکان  می خورد  دلم

از بعد قتلگاه که دیدم به چشم خود

زخمی شده دو گونه تودروضوی خاک

دامن گرفته ام پی راس تو هرقدم

تا که نیفتی از سر نیزه به روی خاک

عمری ندیده است کسی سایه مرا

حالا ببین که رنج وبلا یاورم شده

شاه نجف کجاست تماشا کند مرا

این آستین کهنه حجاب سرم شده

تعطیل گشته کاسبی نیزه ساز ها

بازار گرم,چادر و معجرفروشی شده

شخصی سوال کرد؟ببخشید ساربان

هستم پی کنیز,این دخترفروشی است؟

قاسم نعمتی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا