شعر شهادت حضرت رقيه (س)
در مسیر پدر
حال من خوب است بابا حال تو انگار نه
بر سر من معجر است و بر سرت دستار نه
چهره ام قدری پریشان است قدم خم شده
اندکی رنج سفر دیدم ولی آزار نه
من به دنبال تو می گشتم که هی گم می شدم
در مسیرم سنگ قدری بود اما خار نه
عمه بعد از تو علمدار و امیر ما شده
قافله بی مرد شد بی قافله سالار نه
بی تو بالاجبار تنهایی سفر کردم ببخش
کوچه گردی کرده ام بی تو ولی بازار نه
بعد تو هرجا به من آبی تعارف کرده اند
شرمگین از روی سقا گفته ام هربار: نه
زندگی کافی ست باباجان مرا با خود ببر
زندگی خوب است اما بعد ازاین دیدار نه
علی سلیمیان