شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت كوفه
در کوفه داغ بر جگرم میگذاشتند
در کوفه داغ بر جگرم میگذاشتند
با چکمه پا به روی پرم میگذاشتند
حتی محله ی خودمان هم محل نداد
شاگردهام سر به سرم میگذاشتند
تا بین راه داد مرا در بیاورند
آوازه خوان به دور و برم میگذاشتند
از ناقه ها پیاده شدن مشکل است, کاش
یک محرمی برای حرم میگذاشتند
ای کاش کهنه پیروهن یوسف مرا
بهر دوای چشم ترم میگذاشتند
در کوچه های کوفه پریشان شدم حسین
با دسته بسته راهیه زندان شدم حسین
شاعر:رضا قربانی