دلواپسم
باید برای خود غزلی دست و پا کنم
تا واژه واژه دِین خودم را ادا کنم
چندی است واژه ها به سراغم نیامدند
پس من چگونه عرض ادب بر شما کنم؟
لا یمکن الفرار من الروضه الحسین
گیرم که گشت ممکن و… هاشا رها کنم!
این دل اگر که خانه غیر از شما شود
حق است اگر بکوبم و از نو بنا کنم
دلواپسم که اربعین عزایش بیاید و …
با ذکر یاحسین نباشم صفا کنم
عمریست خوانده ام به فدای لب حسین(ع)
دیگر بس است پای غمش ادعا کنم
جانم بگیر ای اجل و خرج روضه کن
تا جان به لب گدایی لب تشنه را کنم
باز آمدم که درد سیه روی خسته را
با اذن “جُون”کهنه غلامش دوا کنم
ویروس نه، سنگ ببارد گر از سما
من مجلس عزای شما را به پا کنم؟
در پای روضه های خنجر و گودال و قتلگاه
گاهی رواست حنجر خود را فدا کنم
بگذار تا که در نفس آخر غزل
یک روضه از مصائبتان رونما کنم
حَجّام،تیغ،رأس،یُقَوِّر، سری سبک…
از گفتن ادامه ی مقتل حیا کنم
محمد باقر انتصاری