رباب است و خروش و خسته حالی
به دامن اشک و جای طفل خالی
اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی
نمودی بر پدر یاری عزیزم
از او کردی طرفداری عزیزم
الهی مادرت دورت بگرده
چه قبر کوچکی داری عزیزم
فدای چشم تو که نیمه بازه
بگو با داغ تو مادر چه سازه
اگر چه گوش تا گوشت بُریدند
رقیه با تو در راز و نیازه
تو رفتی و شدم درمونده اصغر
لباسات پیش مادر مونده اصغر
پدر در وقت دفنت جای تلقین
برا تو لای لایی خونده اصغر
به پشت خیمهای مولا خجل رفت
به همراهش دل صد خسته دلرفت
الهی بیش از این زنده نمونم
تموم آرزوهام زیر گل رفت
پس از عباس دشمن بی حیا شد
دگر نزدیکتر بر خیمهها شد
چنان تیر سه شعبه داشت سرعت
سر اصغر به یک بوسه جدا شد
در دشت بلا تیر و سنان می بارد
گویی که فلک خون به زمین می کارد
ای کاش کسی ز حرمله می پرسید
نوزاد , گلو , تیر , چه نسبت دارد
علی انسانی
عالی بود اجرکم عندالله