روح و دل و جان پیمبر
تو فاطمهای جلوۀ انوار الهی
تو فاطمهای بیبدل و لا یتناهی
تو قبله و… دلها همه تا کوی تو راهی
عالم شده با نور تو روشن, به نگاهی
زهرایی و دنیا شده در کار تو مبهوت
دنیا نه فقط, عرش, سما, عالم لاهوت
از درک بشر منزلت توست فراتر
تفسیر کند قدر تو را سورۀ کوثر
تو فاطمهای روح و دل و جان پیمبر
بستهست به جانِ تو, همه هستی حیدر
جان تو شده بسته به جان علی آری
در یاری او از همگان افضلی آری
حالا شده این شهر عزاخانۀ مولا
آتش زده نمرود به کاشانۀ مولا
در شعله شدی آه تو پروانۀ مولا
ای وای از این حال غریبانۀ مولا
جان تو و جان علی آرام نداری
پهلوت شکسته ولی آرام نداری
مانع شدهای یک تنه از بُردن حیدر
تو در وسط کوچه شدی جوشن حیدر
کی گشت جدا دست تو از دامن حیدر؟
حیران شده از غیرت تو دشمن حیدر
پس دید که با تو نبرَد راه به جایی
وقتی که تو اینگونه به سوی علی آیی
بستند کمر آن همه بر کشتنت این بار
در کوچه چهل تن همه آمادۀ پیکار
طوفان بلا بود و تو دلخسته و بییار
شد غرق به خون از غم تو دیدۀ مسمار
گفتند که با کشتن تو کار تمام است
گفتی که نه این مرحله آغاز قیام است
با قامت خم دست به دیوار گرفتی
ناگه مدد از حیدر کرار گرفتی
در دست که سر رشتۀ پیکار گرفتی
آرامش از آن خصم ستمکار گرفتی
در سینۀ تو آه جگر سوز, علی گفت
چشمان پر از خون تو آن روز علی گفت
برپای نمودی وسط کوچه قیامت
جان دادی و جان ولیات ماند سلامت
ای خون تو احیاگر اسلام و امامت
آخر به سرانجام رسد اشک مدامت
یک جمعه سحر منتقمت میرسد از راه
بر پرچم او نقش «علیّاً ولی الله»
یوسف رحیمی