شعر شهادت حضرت زهرا (س)
ناحِلَةُالجِسْم
بقیـع چشم من از اشک مثل دریا شد
شبی که پای فراقت به این جهان وا شد
به عهد پیری خود نیز بر تو خواهم سوخت
که در بهار جوانی قدت چنـان تا شد
مُصیبتیستکه فرمودهاند امام ششم
چگونه «ناحِلَةُالجِسْم» در تو معنا شد
به درد لالهی زخمي گوش تو كه نخورد
اگر چـه عاقبت آن گوشواره پیدا شد
براي گردن آسيب ديده نيست علاج
اگـر جراحت بازوي تو مُداوا شد…
بهفرض اينكه مدينه پُر است از ياور
علی برای همیشه پس از تو تنها شد
هزار مرتبـه مرگ از خُدا تقاضا كرد
براي غُسـل تو وقـتي علي مُهيـّا شد
دمي که آینهی پهلویت مُکسّر گَشت
شهادت پسر تشنه ي تو امضا شد
خبر رسیده که در قتلگاه دیده شدی
سر تصاحب پیراهنش که دعوا شد
مرا به یاد حضورت به روز حشر انداخت
قيـامتي كه در آن جای تنگ بر پا شد
محمدقاسمي