شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

زلال اشک

روی خاک افتاده بودم.،نردبان میخواستم
هم زمین میخواستم هم آسمان میخواستم

گاه در افلاک وگاهی نیز در اعماق خاک
این دو را یک عمر یک خط در میان میخواستم

اشهد ان علی تا گفت در گوشم پدر
گریه کردم،جای لا لایی اذان میخواستم

بر زمین میخوردم وبا یا علی پا می شدم
لحظه ی بر خاستن از او توان می خواستم

آن یتیم کوفی ام که از زمان کودکی
از سر این سفره تنها آب ونان میخواستم

عشق او از هر دوعالم بی نیازم کرد وحیف
آنچه را خود داشتم از دیگران میخواستم

خوشبحال من که از آغاز شعر وشاعری
از زلال اشک او طبع روان میخواستم

پر توقع نیستم اما نمی دانم چرا
برترین گنج خدا را در جهان می خواستم

شک ندارم حاصلی غیر از پشیمانی نداشت
هر که را غیر از امیر مومنان می خواستم

احمد علوی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا