شعر ولادت حضرت زهرا (س)

زهرای مرضیه

روز خوش ولادت زهرای مرضیه
هرسال خانه ی یل خیبر بساط بود
اهل کسا که عالم و آدم فدایشان
سر تا به پایشان همه غرق نشاط بود

نه سال خانه ی پدرش مادری نمود
نه سال بهر شیر خدا همسری نمود
هر سال یاد آن قدم نور پرورش
روز ولادتش ز همه دلبری نمود

هی بوسه میزند پدرش بر دو دست او
مسرور تر زخانه ی حیدر دگر نبود
مشغول شکر اهل کسا صبح تا به شام
سر های قدسیان همگی رفته بر سجود

شکرت خدا که فاطمه ات دخترم شده
شکرت خدا که فاطمه ات همسرم شده
شکرت خدا که فاطمه در خانه ی من است
شکرت خدا که فاطمه ات مادرم شده

تابید بهر حیدرش آن آفتاب عشق
زهرا گرفت نام ز این عشق بازیش
تا آسمان برفت ز سجاده نور او
تا عرش میرود خبر خانه داریش

(انما سمیت فاطمه الزهرا لانها زهر لامیرالمومنین)

دستش ز آسیاب پر از زخم و تاول است
پای تنور جامه اش از دود شد سیاه
دار و ندار خویش به پای علی گذاشت
حلال مشکلات علی بود با نگاه

بهر حسن قدم به قدم شعر می سرود
بر سینه اش حسین چه آرام می رمید
شانه به موی دختر خود می زد و ز عشق
با کودکان خویش چه جانانه می دوید

نزد عزیزکان‌ و جگر های فاطمه
روز خوش ولادت مادر قرین نداشت
زیبا ترین و شاد ترین روز خانه بود
گیتی به عمر خویش شبی این چنین نداشت

زینب حسن حسین همگی چشمشان به راه
یک سال بیقرار بهار دوباره اند
از بعد جشن سال نهم کودکان او
چشم انتظار جشن دهم ایستاده اند

افسوس که خزان ،نفَس و جان او گرفت
افسوس که بهار نهم را ندیده اند
اما قریب به هجده روز قبل
دنبال نعش خسته ی مادر دویده اند

امشب که عید اول بانوی حیدر است
جای نشاط در دل این کودکان غم است
دیگر خوشی ز خانه ی مولا کشیده پر
احوال کودکان علی جمله در هم است

یادش بخیر موی مرا شانه میزدی
گیسوی من هوای تورا کرده مادرم
یادش بخیر بهشت من آغوش گرم تو
دست نوازش و کرمت بود بر سرم

بهزاد مصدقیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا