شعر شهادت حضرت زهرا (س)

زهرای من

تنها شديم گر چه به ظاهر خدا كه هست
نفرين نكن به خاطر حيدر دعا كه هست

مرگ از خدا براي چه دائم طلب كني
ديگر نخواه مرگ خودت را شفا كه هست

گفتي علي سلامت اگر بي جواب ماند
غصه نخور كنار تو خيرالنسا كه هست

حالا چرا براي رفتنت اصرار ميكني
در خانه ام هر آنچه نباشد صفا كه هست

تا پشت در ميايي و شرمنده ميشوم
ديگر نيا عزيز دلم مجتبي كه هست

نان پخته اي كه اشك مرا در بياوري
زحمت نده به دست شكسته غذا كه هست

دارم براي غربت تو گريه ميكنم
درمان اگر چه نيست برايم دوا كه هست

حال علي بد است بمان در كنار ما
بودن كنار نور خدا حق ما كه هست

بودي امانت پدرت دست مرتضي
تو بگذري خجالتم از مصطفي كه هست…

 محسن صرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا