ساقـی تشنـه کـام اربـاب
رویدستـان مـادرت خـوابی
مثل خورشیدیو تو می تابی
بـاب فضلی و بـابحاجاتـی
بَه چه نـامی و بَه چه القابی
مـاه زهـرا و مـاهام بنـیـن
منبـع جلـوه هـای مهتابی
کربلا همسرای عشـق شمـاست
ساقـی تشنـه کـاماربـابی
تشنـهکـام لب تو بـود فـرات
کی تـو عبـاستشنـه آبی؟
پسر شیـر حرببـدر و حنیـن
ای علمـدار باوفـای حسین
ماه شبهـای تـار مـا عبـاس
شیـر میـدان جنگها عباس
همشجـاعـی تو مثـل بابایت
هم تو عابـد تو پارسـا عباس
من شنیـدمکریـم هـم هستی
رحمتی کن به این گدا عباس
امشبعیدست و عیدی ام بدهید
یک سفـر تابه کربـلا عباس
ذکـر هـرعاشقی به لب امشب
یا ابوفاضـل است و یا عباس
ماه حیـدر شبیـه خورشیـدی
باب حاجـات و باب امیـدی
مـنگـدایم گـدایـم و سائـل
آمدم دست رد نـزن بر دل
گر که عشقت ز دل جـدا گردد
باید آندل درش بگیرم گِل
قـدّدریـاست حاجتـم عبـاس
می رسانی مراتو بر ساحل ؟
آرزویم شـده که مـن بـدهم
پای دست تـو جـان ناقابل
دست من رابگیـر ای بی دست
یا اباالفضـل و یا ابوفاضـل
آسمـانتکیـه زد بـه دست تو
ای به قربـان چشم مست تو
سید محسن حبیب اله پور