کوهى ز درد بر سر شانه کشیده ام
گشتم ولى براى تو یارى ندیده ام
ذکر قنوت هاى نمازم عوض شد
کوفه میاست ذکر سحر تا سپیده ام
هر جا که رو زدم به در بسته خورده ام
دور تمام شهر به عشقت دویده ام
نذر نگاه دو على ات این دو پسر
قربان خاک پاى رقیه حمیده ام
بازارهاى کوفه غرور مرا شکست
من طعم حرف هاى بدش را چشیده ام
گفتم به طوعه هر چه که شد پشت در میا
چون داغدیده غم یک خمیده ام
تاثیر ضربه هاى لگد روى دنده هاست
از مادرت بپرس دگر من بریده ام
دیدم یکى سه شعبه مخصوص میخرد
در فکر چشم و سینه و حلقى دریده ام
پشت قباله زن خولى سر شماست
با گوش خویش قول و قرارى شنیده ام
اینان به سر بریدن من قانع نیستند
بنگر لباسهاى بریده بریده ام
در کوچه هاى شهر تنم ریخته حسین
از هر کجا که رد شده ام ضربه دیده ام
یک عمر زحمت پدرت را هدر مده
دلواپس عقیله قامت رشیده ام
گفتا زنى که کهنه شده چادرم چه غم
نقشه براى چادر زینب کشیده ام
حاجیه خانم است و بزرگ مدینه است
چادر شبیه چادر ایشان ندیده ام
قاسم نعمتی