هرکس که دلش خواست ببیند عظمت را
باید برود تا که ببیند حرمت را
الحق که خدای ادبت, ام بنین است
حق خیر دهد والده محترمت را
گفتم: قسمی یاد بده, گفت: ابالفضل
از آذریان یاد گرفتم قسمت را
من بار گناهان خودم را نکشیدم
اما به روی شانه کشیدم علمت را
فردا قلم عفو شود در صف محشر
وقتی ببرد فاطمه دست قلمت را
این نیز مقامی است غمت قسمت من شد
ممنون خدایم که به من داد غمت را
بگذار که در عشق تو این سینه بسوزد
دم کن نفسم را که بخوانم دو دمت را
“ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد”
آرش براری