غمگینم و راهی کن محضِ طلبِ درمان
محتاجِ گوهرشادم! آقا بطلب مهمان
از روز ازل هستند غیر از منِ دیوانه
حیرانِ تو آهوها٬ پابندِ تو صیادان
همسایه شدن با تو تقدیرِ خوشِ من بود
اهواز چه حسرت خورد بر حالِ دلِ سمنان
با چشم خودم دیدم٬ نامت شده پیدا در؛
فهرستِ مفاتیح و در حاشیهٔ قران
حاجت به تو میگفت و دستان تو را حس کرد
هر دانهٔ تسبیحِ دستانِ زنی گریان
یک شاعرِ دلداده نذرِ نظراتت کرد
دیوانِ خودش را در زاویهٔ این ایوان
هنگام طلوع صبح٬ لبخند-زنان دادی
گندم به کبوترها٬ بر سفرهٔ زائر نان
سلطانِ خراسان و همنام علی(ع) هستی
تا روز قیامت هست؛ مشهد نجف ِ ایران!
مرضیه عاطفی سمنان