او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد
می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد
شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو
سوزش قلب من از آتش آهش باشد
خواب دیده ست پی قافله اش مرگی را
چه قرار است مگر بر سر راهش باشد؟!
آه انگار قرار است که در این صحرا
تیر و شمشیر پذیرای نگاهش باشد
نیزه ها منتظر روی چنان خورشیدش
سنگ هم منتظر صورت ماهش باشد
چه گناهی زده سر از دل مولا؟ شاید-
-اینکه فرزند علی بوده گناهش باشد
خواب دیدم که دو دست است جدا از پیکر
نکند دست علمدار سپاهش باشد … ؟!
مجتبی حاذق
السلام علیک یا أبا عبدالله
سلام
به روزم.
التماس دعا
سلام عزیز
راضی باش از اشعارت توی وحدت و تفرقه با اسم و لینک خودت استفاده میکنم
التماس دعا
سلام
نه کسی بود به دادش برسد در گودال…
نه عدو کرد حیا از ستم و از بیداد…
بروزم…
یاعلی