شد کبود
گریه کردم روضه ی سخت تو را یک سال و نیم
زهر شد در کام من آب و غذا یک سال و نیم
در شگفتم , من که با تو زنده بودم روز و شب …
زنده ماندم بی وجودِ تو چرا یک سال و نیم ؟!
هیچ جا حتی گلستان هم دلم را وا نکرد
بعدِ تو هر چیز , دق داده مرا یک سال و نیم
با سرِ تو سر شده روز و شبِ این سرنوشت
پیش چشمم بوده ای بر نیزه ها یک سال و نیم
“کاش می شد زودتر جانم شود تقدیم تو ” …
بوده بر روی لب من این دعا , یک سال و نیم
ابرِ باران زای چشمم لحظه ای خشکی ندید
مثل طوفان بود , این آب و هوا یک سال و نیم
جسم من اینجاست , روحم در کنار قبر تو
هم در اینجا بودم و هم کربلا , یک سال و نیم
روز و شب صد بار مردم من , در این یک سال و نیم
بوده در تقویم من , این بدترین یک سال و نیم
آه , از آن ساعتی که کربلایت سرخ شد
سنگ های نینوا هم در عزایت سرخ شد
تا که خونت ریخت بر روی زمینِ قتلگاه …
آسمان لرزید از داغت , برایت سرخ شد
بعدِ تو روی حرامی ها به رویم باز شد
صورت من از جسارت بینهایت سرخ شد
دست و پای خواهرت از تازیانه شد کبود
بعد از آنکه بین مقتل دست و پایت سرخ شد
رفتی و شد خواهر تو همسفر با حرمله
بهر هتک حرمت من اشکهایت سرخ شد
روی نیزه بودی و نیزه برای خون گریست
خاک های کوچه ها هم در قفایت سرخ شد
آه , قرآن خواندی و چوبی به لبهای تو خورد
آنقَدَر کوبید , تا لحن صدایت سرخ شد
حال , از داغ تو آه و شیون من سرخ شد
در غم پیراهنت , پیراهن من سرخ شد
رضا قاسمی