اشعار ویژه (پیشنهادی)
شعر حرکت کاروان از مدینه
صدای بانگ جرس , کاروان مهیّا شد
دل تمام عوالم گرفت و غوغا شد
حسین فاطمه راهی کربلا شده و…
دو چشمِ زینب کبری , شبیه دریا شد
مدینه شهر نبی بود , شهر خوبی ها
ولی چه عرصه ی تنگی برای آقا شد
رسید جای بلندی که شهر پیدا بود
نگاه کرد و دلش بی قرار زهرا شد
وداع کرد و , روانه به سوی وادی عشق
عزیز فاطمه راهی کوه و صحرا شد
نگاه کرد به اصغر , به روی دختر خود
دلش شکست و گرفتار کار دنیا شد
در این میانه , زنی پشتشان دعا میخواند
نگاهِ امّ بنین خیره بر پسرها شد
خدا کند که دوباره حسین برگردد
دعای مادری اش پشتِکار سقّا شد
خبر نداشت که گودال کربلا روزی ,
سَر عبا و عمامه , چقدر دعوا شد…
پوریا باقری