شعر روضه حضرت ام البنین(س)
علم غم دوباره برپا شد
عالمین غرق آه و بلوا شد
لب عشاق,خاندان علی
معدن ناد واغریبا شد
نه فقط در زمین میان سماء
مجلس روضه ای مهیا شد
بانی بزم روضه ی امشب
خود ام الائمه زهرا شد
خوش به حال کسی که مرهم بر
دل محزون زار سقا شد
منم امشب بر آرم این از دل
تسلیت بر تو یا ابوفاضل
افتخار زنان زدنیا رفت
پرتویی بی کران زدنیا رفت
مهد حجب و کمال صبر و ادب
سرور عارفان زدنیا رفت
مادر ماه هاشمی عباس
خانمی مهربان ز دنیا رفت
الامان در فراق او گوییم
که چه! گنج گران زدنیا رفت
گریه کرد بر حسین و عباسش
عاقبت با فغان ز دنیا رفت
رفت و راحت ز دست غمها شد
همنشین نگار طاها شد
تا نفس زد مکررا غم خورد
غم ز روز ده محرم خورد
گریه میکرد و پشت لبها را
از بدی های فصل ماتم خورد
چقدر غصه های پی در پی
از شررهای داغ اعظم خورد
یاد ارباب و صحنه ی گودال
به زمین وای من چه محکم خورد
تا شنید او ز مرثیه خوانها
ضربه ها بر امیر اکرم خورد
ناله میزد از آن بلا میسوخت
با اسیران نینوا میسوخت
قبل از آنم ز میخ در میسوخت
ز در غرق در شرر میسوخت
یاد پروانه ی علی میکرد
بین دیوار و در که پر میسوخت
زپلیدی مردمی جاهل
زنوک پای تا به سر میسوخت
زمصیبات حضرت زهرا
از خود صبح تا سحر میسوخت
گه گاهی که میگرفت کمرش
یاد آن دست بر کمر میسوخت
سوی این چشمه ی فضیلتها
خوب شد نشد جسارتها
خوب شد نشد وخیم حالش
کینه آتش نزد بر امیالش
در میان حریم او دیگر
کس نکرده لگد پر و بالش
ضرب سیلی نزد کسی بر او
پیش چشمان طفل خردسالش
غرق حیرت دگر نگردیدند
اهل بیت و تمام اطفالش
دست یارش نشد دگر بسته
که رود غرق خون به دنبالش
وسط کوچه محشری افتاد
وای از آن دم که مادری افتاد
رضا آهی