شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)
چرا نظر نمی کند
یار غریب من چرا ترک سفر نمی کند
این شب سخت و تیره را چرا سحر نمی کند
از آخرین نگاه او , به من گذشته سال ها
نگار من بسوی من چرا نظر نمی کند
بر آستان خانه اش همنفسم اجل شده ست
امیر از چه یک نظر به پشت در نمی کند
مریض رو به قبله ام خبر دهید مرگ را
اگر دوای ذکر تو مرا ثمر نمی کند
بس که سیاه کرده ام نامه ی اعتقاد خود
سیل سرشک و ناله هم دگر اثر نمی کند
دله بهانه گیر من دریده پرده های صبر
دیده ی خون فشانم از گریه حذر نمی کند
اگر به آتشم برد خدا گواست این گدا
بجز غلامی شما کار دگر نمی کند
نفس مرا به هر کجا می کشدم ولی دلم
به هیچ سو چو کربلا میل سفر نمی کند
محمد مبشری