شعر مناجات با خدا

این گنهکار

این گنهکار

باز وقت مستی چشمان بیدار من است
باز این‌ شبها خدا مشتاق دیدار من است

طعنه ها خوردم،ولی تا آمدم فریاد زد..
به کسی ربطی ندارد این گنهکار من است!

آب شد دیگر یخ عمرم، کسی کاری نکرد!
ای بنازم رحمتش را او خریدار من است

یک الهی گفتم و یک عمر تحویلم گرفت
این هزاران بار غفران جای یک بار من است

رب شهرالله اکبر عبد عاصی آمده!
سائل این آستان دست گرفتار من است

اول ماهی بخر بار مرا ای خوش حساب
خوب یا بد هرچه باشد این به انبار من است

به علی گرم است پشتم یاعلی و یا عظیم
آبرویم تا ابد آقای کرار من است

شیشه عشقم کنار کنار سنگ غفلت سالم است
تا علی ابن ابیطالب نگه دار من است!

با دعای فاطمه اینجارسیدم ،بی گمان
روز محشر هم شود زهرا پی کار من است

کربلا رادوست میدارم پس ازدوزخ چه باک
تاحسین یار من وعباس دلدار من است

تشنگی روزه را با روضه توام میکنم
شاهد این سوختن چشمان خونبار من است

جان فدای آن سری که پیش زینب ذبح شد
تشنه و زخمی و سخت و نامرتب ذبح شد

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا