شعر مناجات با خدا
گرچه بین ما حجاب معصیت حائل شده
لطف عامت باز هم حال مرا شامل شده
لابه لای بندگان خوبت ای رب کریم
بنده ای درمانده در مهمانی ات داخل شده
من همان عبد پشیمانم که عمری می شود
در میان خواب جهل از محضرت غافل شده
شرّ من از این طرف هرچه به سویت شد بلند
خیر تو از آن طرف سویم فقط نازل شده
تو خودت من را به عفوت پر توقع کرده ای
هر زمان که کار من در معصیت مشکل شده
گریه ام خون دل هجرانم از ذکر شماست
این دو قطره آبرو با خون دل حاصل شده
قطره ای ناچیزم و دریا حسابم می کنی
باز هم آقایی ات خرج من سائل شده
عمر من در دوری از صاحب زمان طی گشت و رفت
سالها داغ فراقش عقده ای بر دل شده
آبروی روزه و حج و نماز من علی است
با ولای مرتضی هر طاعتم کامل شده
بر من هجران زده, ای مهربان خرده مگیر
قبله ام سوی نجف امشب اگر مایل شده
مطمئنم فاطمه آن را خریده از ازل
روضه ای که نذر چشمان ابوفاضل شده
حرف از سقای عطشانی است که در علقمه
خاک ها با قطره قطره شرمِ مشکش گِل شده
وای از آن پیکر که غرق تیر با ضرب عمود
از فرس بی دست بر روی زمین نازل شده
پاره های پیکر خونی سقای حرم
قسمت سر نیزه ی برنده ی قاتل شده
نه علی اکبر برایش مانده نه سقا دگر
عمه ی سادات تنها خیره بر محمل شده
محمد جواد شیرازی