شعر ولادت امام رضا (ع)
صبح ها تا به طلوع و سحر آراییِ شمس
می نشینم که ببینم همه زیباییِ شمس
آن زمانی که چو طاووس پرش باز کند
فجر صادق شده, بنشین به تماشایی شمس
نور خورشید بُوَد علّت بینایی ما
پس چه باشد علل این همه بیناییِ شمس
فکرم این بود که ناگه به تجلّی دیدم
علّت غاییِ آقایی و یکتایی شمس
پرتو نور رضا کرده اثر بر خورشید
از ثری تا به ثریا و زمین تا ناهید
مه و خورشید و فلک, راهزن شمس شموس
گل و قمری به طرب در چمن شمس شموس
طوطیِ فهم خلایق به سخنرانی و وعظ
بهره ها برده ز شیرین سخنِ شمس شموس
همچو یعقوب شده دیده ام از هجرش تار
برسانید به من پیرهن شمس شموس
حمد لله که شدم ساکن ایران, صد شکر
که خدا کرده مرا هموطن شمس شموس
دل من باز هوایی شده, مشهد خواهم
عاشق و مست و خدایی شده مشهد خواهم
امشب از عشق رضا باز به میخانه روم
با خیالش به سراغ می و پیمانه روم
به حریمش به دل و پا و به سر رهسپرم
مست و دیوانه صفت, عاشق و فرزانه روم
همچو فرهاد تراشم دل سنگم زین پس
در سلوکم به دو صد همّت مردانه روم
هر چه دارم ز شه طوس نصیبم گشته
حاش لله که دگر در پی بیگانه روم
هر کجا می نگرم پرتو انوار رضاست
گوئیا باز دلم محرم اسرار رضاست
دل من را خم ابروت به غارت برده
رنگ رخسار مرا سیل ندامت برده
لحظه هایی که نبودم به کرمخانه ی تو
شده عمرم به تلف, دل غم حسرت برده
هر که در کنج حریم تو دمی جای گرفت
ز عطایا و کرامات تو عزّت برده
شاعرانی که به تأثیر کلام آمده اند
از سر کوی تو این گنج فصاحت برده
شعر تر گویم و حیران کمالات توام
یا رضا گویم و گریان کمالات توام
حسین رضایی حیران