شعر ولادت امام زمان (عج)

آفتابِ ابر ها

آفتابِ ابر ها

ما بنده ایم و اختیار از خود نداریم

جز آنکه سر بر خاک پای تو گذاریم

ما را گدای کوی دلبر خلق کردند

ما با گدای تو شدن سرمایه داریم

تو آفتابِ ابر هایِ طول هفته

ما ابر صبح جمعه های انتظاریم

جمعه اگر چه روز تعطیل است, اما

ما بیشتر در آن پیِ انجام کاریم

جمعه همیشه روز گریه, روز ندبه

لطفاً به ما امشب بگو تا کی بباریم

امشب گدایان! نیمه ی شعبان رسیده

یوسف سر دروازه ی کنعان رسیده

امشب کنیزی رتبه می گیرد زِ ارباب

تعبیر می گردد برایش اصل آن خواب

خوابی که تعبیرش امام عصر ما بود

خوابی که شد نرگس برایش سخت بی تاب

فردا خدا از بطن نرگس بر خلایق

افشاء نماید صورت آن گنج نایاب

فردا خدا خورشید خود را می نماید

فردا مرا ای آسمان, دریاب! دریاب!

فردا شود پیشانی و لب های مهدی

از بوسه های عسکری سیراب سیراب

جاءَالحقی خوانَد به اذن و امر آقا

گوید که« انَّ الباطلَ کانَ زَهوقا»

امشب جهان پیراهنی نوتر به بر کرد

امشب حکیمه حکمت حق را نظر کرد

امشب خدا آزادی نوع بشر را

چون نغمه ای در سینه ی مرغ سحر کرد

مرغ سحر با نغمه ی میلاد موعود

گوش شیاطین را به یک آواز کر کرد

ارباب, خود بعد از ولادت با لبانش

اطرافیان را از گُل رویش خبر کرد

اربابمان در نیمه ی شعبان رسید و

دامان نرگس را پُر از شمس و قمر کرد

نرگس! شکوه عزّتت بادا مبارک

طاووس اهل جنّتت بادا مبارک

وقتی خدا بر ماه روی او بنازد

خورشید باید رنگ از صورت ببازد

او آمده تا که به امر حق تعالی

دین را به دست حیدریِّ خود بسازد

آمد که تا با ذوالفقار صبر مولا

بر دشمنان آلِ پیغمبر بتازد

با یالثارات الحسینش می رسد تا

همچون ابوفاضل علم را بر فرازد

می آید و با یک “اناالمهدی” تمامِ

گریه کنان جدّ خود را می نوازد

عشق حسین بن علی می آید از راه

ذکر لبش نِعمَ الوَکیل و حَسبُنَاالله

ما تشنه ی رویش شدیم, الحمدلله

آواره ی کویش شدیم, الحمدلله

همچون سیاهه لشگری ویلان و سیلان

در خال هندویش شدیم, الحمدلله

«اِنّا اِلیهِ راجعون» گفتیم و آخر

چون قطره ای سویش شدیم, الحمدلله

در پای محراب نماز و ذکر و قرآن

محتاج ابرویش شدیم, الحمدلله

با عطر یاس روضه های مادر او

آشفته ی بویش شدیم, الحمدلله

ما چارده سرمایه ی نایاب داریم

شکر خدا, شکر خدا ارباب داریم

فردا فرشته می گشاید دور او پر

روحُ القُدُس دور و بَرَش گردد کبوتر

او را بَرَد در آسمان هفتگانه

تا قدسیان قنداقه اش گیرند در بَر

او رفت و مادر در پی اش آشفته گردید

نرگس زِ دوریِّ شقایق گشت پرپر

فرمود بر او عسگری: آرام! آرام!

می آورد قنداقه را حق سوی مادر

شاعر شب عید خدا از سامرا تو

بردی دل ما را کنار امِّ اصغر

ارباب ما را از خجالت آب کردند

با یک سه شعبه طفل را سیراب کردند

 

امیر عظیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا