شعر ولادت حضرت معصومه (س)
تا دلم از نفس افتاد , پناهم دادی
به حرم برده ای و اذن نگاهم دادی
صیغلی بر دل و این روی سیاهم دادی
بعد هم سوز دل و گریه و آهم دادی
السلام ای همه ی دار و ندار دل ما
حضرت نور , نگاه تو همه حاصل ما
روبروی حرمت گرم تماشا بودم
غرق در خلسه و در عالم بالا بودم
محو رخسار ضریح تو معلا بودم
آه… انگار که در مرقد زهرا بودم
ما که مدیون تو و لطف خدایت هستیم
همه دلخوش به همین چند روایت هستیم:
“تا قیامت حرمت , چون حرم فاطمه است”
زائرت شامل لطف و کرم فاطمه است
هرکه در جان و دلش درد و غم فاطمه است
پیش تو در حرم محترم فاطمه است
دست بر دامن تو ذکر توسل کردیم
حیف بی معرفتی شد که تعلل کردیم
هرکه مشتاق تو شد , عقل به کف آورده
در بیابان , حرمت “در” و “صدف” آورده
دیدنت حوریه ها بر سر صف آورده
شوق تو مرعشی از شهر نجف آورده
تو که هستی که همه محو کمالت هستند
مرجعیت همه محتاج وصالت هستند
زینب ثانی این طایفه هستی بانو
قفل این قلب مرا خوب شکستی بانو
آمدی در دل هر شیعه نشستی بانو
چشم بر کشور ایران تو نبستی بانو
آمدی تا به برادر برسی , اما حیف…
تا به آن جسم مطهر برسی , اما حیف…
مثل زینب غم دوری برادر دیدی
ناله و اشک و پریشانی مادر دیدی
مثل زینب جگر پاره ی خواهر دیدی
تو کجا پیکر صد پاره ی بی سر دیدی؟
تو غم یار کشیدی , نه که غارت شده ای
نه که آماده ی دوران اسارت شده ای
پوریا باقری