هر نقطه ز آیه های کوثر میسوخت
دروازه ی وحیِ حیِّ اکبر میسوخت
از خانه ی وحی شعله بالا میرفت
جبریل میان شعله ی در میسوخت
از آتش کینه ای که برپا شده بود
در عرش دلِ خون پیمبر میسوخت
زهرا به میانِ خانه…در در آتش
اما جگر فاتح خیبر میسوخ
ام الحسنین و مادر زینب؟… نه
مصداق ترین واژه ی اطهر میسوخت
ز آنروز نود بار به هر روزِ خدا
پا تا به سرِ همسرِ حیدر میسوخت
این شعله کشیده شد به جایی که نپرس
در دشت عطش دامن و معجر میسوخت
پاکوب سم اسب تنِ خونِ خدا
ای وای دوباره باز مادر میسوخت
داریوش جعفری