براى سلطنتت غیر عرش, تختى نیست
برات, گردش افلاک کار سختى نیست
به جز لباس غلامان شاه, رختى نیست
چونان وجود شما پر ثمر, درختى نیست
ندیدن تو براى بهشت هم سخت است
رسید دوزخ اگر نزد شاه خوشبخت است
براى من شده یک سر پناه, شهر نجف
نموده حال مرا رو به راه , شهر نجف
شده ست مرکز ترک گناه, شهر نجف
بیا و دورى ما را نخواه, شهر نجف!
خوشا به حالِ دلى که ملازم حرم است
کسى که هر شب و هر روز عازم حرم است
شده ست گرد و غبار مسیرتان تاجم
به لطف بى حد این آستانه محتاجم
و فرش گوشه اى از صحن توست معراجم
از این بهشت چو آدم نکن تو اخراجم
که طعم بوسه ى انگور در رگم جاریست
مرام حضرت خورشید, آبرو داریست
کسى شبیه شما در جهان اسد نشده
کسى شِگرد تو در جنگ را بلد نشده
عدو ز مرحله ى ذوالفقار رد نشده
حریف رزمِ تو عَمرو بن عَبدوَد نشده
تو بى نظیر ترین پهلوان دنیایى
تو بهترین پدر مهربان دنیایى
میان عَرصه ى پیکار هم مصافت نیست
کسى چونان تو برازنده ى خلافت نیست
رَهِ بدون تو آقا بدون آفت نیست
به گِل نشسته هر آنکس که در طوافت نیست
صفات ناب تو را با علاقه مى خوانم
به یاد چشم تو نهج البلاغه مى خوانم
جَنان ز مصدر چشم تو مشتق است فقط
جهان به گرد وجودت مُعلّق است فقط
نَمى ز بحر شما, شرح خندق است فقط
صداى عرش, علىٌ مع الحق است فقط
اگر چه بر سر این سفره مستفیض شدیم
جنون گرفته و از عشقتان مریض شدیم
تویى صراط, تویى مقتدا, تویى میزان
براى حشر, تو ما را ز قبر برخیزان
هواى وصل تو شد موسم گنَه ریزان
به دار عشق چو میثم, شدیم آویزان
حساب ماست به دست تو یا ابالحسنِین
ببخش ظلمت نفسِ مرا به حق حسین
امیر کیسه به دوش لیالىِ کوفه!
جوابِ مِهر, به دستان خالى کوفه
تلاش کرده براى تعالى کوفه!
ببار بر جگر خشکسالى کوفه
بگیر دست مرا تشنه مانده ام در راه
به حق اشهد انّ على ولى الله
مجتبى کرمى