شعر شهدا

شهید آوردند

خبراین بود که یک سرو رشید آوردند

استخوانهای تو را در شب عید آوردند

جیبپی راهنی آغشته به خون را گشتند

نامهای را که به مقصد نرسید آوردند

نامهمثل جگر تشنه ی تو سوخته بود

 قفلآن باز نشد هرچه کلید آوردند

مادرتگفت کبوتر شده ای , میدانست

آسمانرا به هوای تو پدید آوردند

لحظه یرفتن تو خوب به یادش مانده

آب وآیینه و قرآن مجید آوردند

جانماز متبرک شده اش را آنروز

با گلیسرخ که از باغچه چید آوردند

وقترفتن تو خودت روضه ی اکبر خواندی

کوچهابری شد و باران شدید آوردند

سالهابعد تو از راه رسیدی اما

خوب شدمادرت آنروز ندید آوردند

پیکریرا که به شش ماهگی ات میمانست

پیکریرا که به قنداق سفید آوردند

 حتم دارم که خود حضرت زهرا هم بود

روزهایی که به این شهر شهیدآوردند.

 

احمد علوی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا