شعر شهدا

شوق

دیدم آن حالات شوق وشور را

در میان چهره هاشاننور را 

در هوای عاشقی پر میزدند

تا خدا با گریه معبرمی زدند 

در دل شب با نوا وزمزمه

ذکرشان “یافاطمه” ” یا فاطمه

بین چهره عکس یکلبخند بود

همه ی هستیّ شانسربند بود

از همه افلاک برتربوده اند

دوست نه,بلکه برادربوده اند

تشنه لب دادند جانپای حسین

عاشقان حضرتپیر خمین

با شهادت زندگی زیباشود

عاشقی با سوختن معناشود

حال,آنها رفته و مامانده ایم

از شهادت , ما همه جامانده ایم

تا نفس داریم تا کهزنده ایم

ای شهیدان ازشما شرمنده ایم

تاابد رزمنده ایم پایولی

جان فدای حضرت سیّد علی

اسماعیل شبرنگ

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫8 دیدگاه ها

  1. گفتم کلید قفل شهادت شکسته است!
    یا اندر این زمانه در باغ بسته است!
    خندید و گفت ساده نباش این قفس پر است!
    در بسته نیست بال و پر ها شکسته است…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا