ای که چشمت بحرِ لطف و ابروانت گلشن است
فصل فصل زندگی ام در طلوعت روشن است
سروی و بر قلهٔ قافی تو ای منصور عشق
بلبلِ شوقم که بنیانِ من از گل گفتن است
فاطمی دم مرتضی رو مصطفی سیرت تویی
آرزویم در دوعالم خاک کویت بودن است
در برت از علم، عالِم دم نمیزد هیچ وقت
علمِ هر عصری به پای کوهِ علمت ارزن است
حکم جابر را حکیمان گر به دیده برده اند
حتم جابر هم خِلالی از خروجِ خرمن است
دین سوارِ کشتی امنِ تو در موج بلاست
تا که قال الباقری باشد سفینه ایمن است
رفته رفته شمسِ عالم تابِ عالم می شویم
منطقِ شیعه به درس و از حدیثت متقن است
ساقی عشاقِ عشقی حضرت رب العلوم
درسِ دانشگاه عشق تو ز حیدر گفتن است
حامد آقایی