پایان قصه ختم میشد با عروسک
زیباترین آغاز غربت ها عروسک
حالا که میخواهی بیایی از نیستان
ساقی بیاور-از سر نی ها عروسک
وقت وداعت -آسمان هم گریه می کرد
پاشیده روی دامن صحرا عروسک
حالا تمام گیسویم آتش گرفته
آتش گرفته صورت چندتا عروسک
حتی عوض شد لحن صحبت کردن زجر
گوشم شده پر از بدو بیرا(ه) عروسک
سرما و گرما باد و سوز تازیانه
تک تک فدای چادر زهرا–عروسک
چادر نمازم شد نصیب دختر شمر
از ما گرفتند یادگاری ها عروسک
من مشتری بوسه های اکبر هستم
حیف است که درهم باشد این کالا عروسک
مانند خورشید میدرخشد از سرنی
کوچک ترین سرباز عاشورا….
حسین جهانسوز