شعر ولادت امام حسن (ع)

عزّت

با اینکه سحر وقت خوش راز و نیاز است
دستِ منِ بدْ مَست سوی جام دراز است
غم نیست مرا ساقی اگر مست‌نواز است
(اَلْمِنَّهُ لِلّه که در میکده باز است)

از عرش خدا دلبر دلخواه رسیده ست
بَه‌بَه،حسن بن علی از راه رسیده ست

دیدند همه ماهِ رُخِ ماه دعا را
چارُم نفر از مجمع اصحاب کسا را
دیدند ثمر دادنِ طوبای خُدا را
انداخــتنِ شک به دل قبله نما را

یک قبله ی دیگر به جهان آمده امشب
آقای جوانانِ جَنان آمده امشب

چون‌تیر که‌از خالِ هدف‌بوسه گرفته
از این گُهرِ ناب، صدف بوسه گرفته
از خاک کف پاش، شرف بوسه گرفته
از لعل لبش ،شاه نجف بوسه گرفته

این طفل که آیینه ی ر‌ُخسار نبی شد
بوسیدن او شربت افطارِ نبی شد

او سِرِّ خَفی،بَرِّ وَفی،حَقِّ حقیق است
در مُلک کرامت مَثَلِ بحر عمیق است
با بنده ی درگاه خود از لطف رفیق است
“العِزّهُ لله”اش اگر نقش عقیق است

یعنی‌که‌ بفهمیدهمین‌است‌وهمین‌است
عزّت ، همه از آنِ خداوند مُبـین است

مانند حسن در دوجهان نیست کریمی
در رحمت مخصوصه جز او نیست رحیمی
چون نعمت حُبّش به خدا نیست نعیمی
در حدّ حسن با فقرا کیست صمیمی؟

جز او به کرم کیست که نامی شده باشد؟
هم سُفره ی بیمار جُزامی شده باشد

بخشید سه دفعه همه ی زندگی اش را
تا فاش کند مرتبه ی بندگی اش را
دارندگی اش را و برازندگی اش را
ای ماه، ببین قدرت تابندگی اش را

برداشته شد تیرگی از طلعتِ خورشید
چون سجده به نور رُخ او کرد درخشید

از وِیْس نگو چون که اُویس قرنی نیست
از لعل نگو چون که عقیق یمنی نیست
از حُسن نگو پیش کسی که حسنی نیست
اکنون‌که‌مرا فرصتِ‌شیرین‌سخنی نیست

هرچند که‌چندی‌ست‌نگفتم‌سخن‌از عمد
امشب همه جا جار زدم یا حسن از عمد

عطر نفس گرم حسن بوی خدا داشت
با اهل نظر او نظری عُقده گُشا داشت
از سفره ی او سائل او خاطره ها داشت
مثل پدرش ، أُنس دلش با فقرا داشت

از شانه ی خود مثل علی کار کشیده
طعم رطبش را همه ی شهر چشیده

دیدند همه مرحمتِ دائم از این مرد
باشد تبعیّت همه جا لازم از این مرد
تکریم کند ماه بنی هاشم از این مرد
آنجاکه بَرَد ارثِ وفا، قاسم از این مرد

با تیغ خود آتش به سر اهل ستم ریخت
از بانگ أنا بنُ الحسنش دشت بهم ریخت

وا کرد عمو تا که برایش بغلش را
با سنگ شکستند سبویِ عسلش را
دادند چه بد پاسخُ ضربُ الاجلش را
کردند مُبدّل به قصیده غزلش را

هم نیزه به پهلوش بدهکار شد آخِر
هم زیر سم اسب گرفتار شد آخِر

سوگند به مظلومیت احمد مختار
سوگند به حقّانیت حیدر کرّار
سوگند به آن ناله ی بین در و دیوار
از حفصه بری هستم و از عایشه بیزار

تاریخ گواه است که در عالم ایجاد
با تیغ حسن هر که در افتاد وَر افتاد

محمدقاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا