شعر مناجات با خدا
خشکی چشمان من
خشکی چشمان من یعنی که شیدا نیستم
لایق مجنون شدن در کوی لیلا نیستم
عبد بودن را خودت یادم بده مولای من
تا در آغوش توام در بندِ دنیا نیستم
آرزوهای دراز انگار کورم کرده است
حشر در پیش است و من در فکر فردا نیستم
باز شد درهای رحمت، ماه مهمانی رسید
ماه مهمانی رسید اما مهیا نیستم
فیض خلوت در سحرها یک به یک از دست رفت
آه … من آماده ی شب های احیا نیستم
سینم ام تنگ است! تنگِ دیدنِ صحنِ نجف
من حریف این دل بی تاب رسوا نیستم
باز نورِ چادرِ مادر به دادم می رسد
واسطه آورده ام با خویش، تنها نیستم
کربلا ارباب مان با نیزهها افطار کرد
من دم افطار فکر نان و خرما نیستم
احسان نرگسی