با حدیث عشق غوغا می کنم
عشق را با عشق معنا می کنم
صحبت از عشق است ونام زینب است
عشق معنای تمام زینب است
کیست زینب جز خدای عاشقی
صاحب صوت رسای عاشقی
عشق با زینب تجلّی یافته
تارو پود عشق را او بافته
عشق او اوج مقامات است و بس
عشق بی زینب خرافات است و بس
سازمان عشق را او رهبر است
بعد زهرا او به عالم مادر است
زن ولی مردآفرین است و دلیر
مردها دردام نطق او اسیر
اوخودش را شهره در آفاق کرد
کودتا در کشور عشاق کرد
فاتح کوه بلند عصمت است
نیش بیداری زخواب غفلت است
عالم هر علم بی تعلیم اوست
زاده ی شیر و جدا ازبیم اوست
زن ولی با غرّشی طوفانی است
صاحب فنّ خطابه خوانی است
تاجر سرمایه دار عشق اوست
با کلامش ذوافقار عشق اوست
پنج تن در او تجلّا می کند
نطق حیدر خوب اجرا می کند
نیست تنها دخت والای علی
او بود امّ ابیهای علی
نان حیدر , شیر کوثرخورده است
کربلا را او به مقصد برده است
کاخ ظلمت را به خاکستر نشاند
او به دامانش رقیّه پروراند
قاتل آل امیّه زینب است
عشق آموز رقیّه زینب است
ما رأیت الاّ جمیلا ورد اوست
حضرت ام البنین شاگرد اوست
رتبه اش بالاتر از مقیاس بود
خادم او حضرت عباس بود
عین و شین وقاف یعنی دلبری
جلوه ی زهرا و صوت حیدری
نان حیدر شیر کوثر خورده است
کربلا را او به مقصد برده است
او لیاقت داشت پیغمبر شود
مثل مادر سوره ی کوثر شود
درعبادت سینه ها دارد یقین
او بود مانند زین العابدین
درتمام عمر حتّی در بلا
یک نماز شب نشد از او قضا
او ولایت را حسن خو طینت است
زینب است و زینت هر زینت است
او شجاعت را حسینی وار داشت
بر تولّای علی اصرار داشت
یک یک پیغمبران مدیون او
شد نبوّت هم گروه خون او
او لیاقت داشت پیغمبر شود
مثل مادر سوره ی کوثر شود
رمز جاوید دوام کربلاست
کارگردان قیام کربلاست
تا قیامت جلوه ی تابنده شد
تیم دشمن پیش او بازنده شد
گرچه زینب هست نامی دلربا
نام زینب با حسین دار صفا
صبر با یادش صبوری می کند
از هراس و غصّه دوری می کند
روزاوّل با حسینش عهد بست
پای این پیمان سر خود را شکست
تا سر ببریده را برنیزه دید
خون سر از چوبه ی محمل چکید
مجتبی صمدی شهاب