شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

علم ِ کیمیا

توتیای چشم‌هایم خاکِ پای فضّه‌ات

خاک ِ پاهای تو باشد توتیای فضّه‌ات

دردهایم را در این درگاه ، آوردم کُنون

آمدم حاجت‌بگیرم از دعای فضّه‌ات

جای حرفش ، آیه می‌خوانْد از کلام‌ُالله ، او

جان ، فدای روحِ قرآن‌آشنای فضّه‌ات

اسم ِ او هم ذکر گردیده به بزم ِ ” هَل اَتىٰ “

ماجرا باشد به وجهی هم ثنای فضّه‌ات

گر چه اسمش فضّه بود امّا طلای ناب بود

زر ، زمین می‌ریخت از انگشت‌های فضّه‌ات

از حضیضیّ ِ فراقت ، شد عزیز ِ قُرب ِ تو

این بُوَد در اصل ، علم ِ کیمیای فضّه‌ات

بانُوان ِ سرزمینم را دعا کن ای عزیز!

تا برای مهدی‌ات باشند چون فضّه ، کنیز

بر سرِ چشمان ِ من باشد مکان ِ قنبرت

جای نعلین ِ تو باشد دیدگان ِ قنبرت

عرض حاجت می‌کنم بر آستانِ این ندیم

می‌نشینم مُلتَمِس ، بر پای خوانِ قنبرت

من ، غلامت را غلامم یا امیرالمومنین!

می‌سپارم سر به روی زانُوانِ قنبرت

خوش‌به‌حالش؛ بودی از بس پارکابت بود او…

بارها ، صورت به صورت ، هم‌زبان قنبرت

پیش‌مرگت بود قنبر ؛ پاسبانت بود او

کاش بودم پیش‌مرگ و پاسبانِ قنبرت

شد ذبیح ِ عشق ِ تو بعد از گذشت سالها

بس که پُر بود از ثنای تو ، دهانِ قنبرت

کُن دعا ما را برای مهدی‌ات قنبر شویم

شیرمردانه به امر و نهیِ او یاور شویم

محمد علی نوری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا