عمویم حمزه یاری با وفا بود
عمویم حمزه یاری با وفا بود
حبیب و یاور دین خدا بود
سپاهِ لشگرم را, بود رهبر
شهیدان را امیر و شاه و سرور
جوانمردی غلامِ حلقه گوشش
فتوت بوده, مست و, جرعه نوشش
شجاعت, عاشقِ مردانگی اش
مروَّت, کرده عمری بندگی اش
خدیجه, همسر و هم یارِ من بود
ابوطالب, به شِعب, غمخوارِ من بود
چو آن دو از برِ من, پَر کشیدند
علی و حمزه, بر یاری دویدند
علی دائم به حالِ پاسداری
عمو می زد به دشمن, زخمِ کاری
عمویم با غم و درد و محن, ساخت
به راهِ عشقِ من دین و دلش, باخت
به میدانِ قضا, سرلشگر من
به وقتِ بی کسی, او یاورِ من
به هر میدان, جلودارِ سپه بود
نمک نشناس ها, او بی گنه بود
به مثلِ حمزه, مظلومی ندیدم
بسانِ عمه مغمومی ندیدم
بگویید, دخترم زهرا بیاید
دمی او عمه را یاری نماید
الا ای راحتِ قلبِ پیمبر
بگردان روی خواهر, از برادر
در این شرحِ مصیبت, دل کجا رفت؟
کجا دل, غیرِ دشتِ کربلا رفت
به صحرایی که چشمِ دختِ حیدر
فتاده برگلی در خون شناور
اگر اینجا صفیّه بوده نالان
خدا داند, ندیده جسم عریان
اگر شد جسم حمزه پاره پاره
نشد پامال مرکب ها دوباره
الّا «حیرانِ» در غم ها و ماتم
مگو دیگر ز رنج و دردِ خاتم
شاعر : حسین رضایی